الهی!
من چُنینم که می بینی و تو چنانی که می دانی..
با کردار زشتم، طالب بهشتم، با آن که نکِشتم و دانه ای نهشتم، جز آنکه حُبّ تو را به دل سرشتم.
الهی!
اگر پستم، بنده ی توهستم
دلم را به رحمت تو بسته ام، وحالا در انتظار کرمت نِشسته ام.
اگر ناقابلم، به درگاره تو سائلم و اگر بی حاصلم، به تقصیر و قصور خود قائلم و اگر جاهلم، به تو مایل و اگر منع نمایی به جاست و در این باب چون و چرا گفتنِ من خطا است.
امر، دست توست و جمیع مطالب پای بست تو است...
حلقه کوبِ باب کرمت و گدای در خانه ات..
حاجت دارد و به غیر از این درگاه، جایی سراغ ندارد و پیوسته تخم امید در مزرع دل می کارد ؛
تو میدانی و رحمت بی نهایتت...
نظرات شما عزیزان: